خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

شمارهٔ ۸۰

۱

گنجی ست عشق یار که عالم خراب اوست

بحری ست لطف دوست که گردون حباب اوست

۲

گر صادقی چو صبح مزن جز به مهر دم

چون صدق عالمی ست که مهر آفتاب اوست

۳

راه ادب گزین که سزاوار افسر است

هرسر که از طریق ادب بر جناب اوست

۴

اندیشه از کشاکش روز حساب نیست

آن را که چشم بر کرم بی حساب اوست

۵

دربند زلف یار نه تنها دل من است

هرجا دلی ست شیفتهٔ پیچ و تاب اوست

۶

آهسته رو خیالی و دست از هوس بدار

زین خنگ تیز رو که مه نو رکاب اوست

تصاویر و صوت

نظرات