
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۹
۱
زهی راست از تو همه کار ما
به هر حال لطفت نگهدار ما
۲
به سودای زلف تو تا سوختیم
در آن حلقه گرم است بازار ما
۳
گنه می کنیم و امید از تو این
که از ما نپرسی ز کردار ما
۴
از آن دم که زلف تو از دست رفت
شد از دست سر رشتهٔ کار ما
۵
چو گفتم خیالی چه مرغی است، گفت
یکی عندلیبی ز گلزار ما
نظرات