
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۹۲ - استقبال از شمس مغربی
۱
هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست
گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست
۲
و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم
گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست
۳
ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند
ورنه بی وجهی به حسن خویشتن مغرور نیست
۴
با حریفان از چه رو پیوسته دارد سرگران
نرگس پر خوابِ چشم یار اگر مخمور نیست
۵
ای خیالی منکر عشق بتان تا عاقبت
جان نه در بازد به عذرِ این گنه معذور نیست
تصاویر و صوت

نظرات