
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰
۱
ای غمت یار بی نوایی ها
با من از دیرش آشنایی ها
۲
از چراغ رخت به خانه چشم
در شب تیره روشنایی ها
۳
گفت پای از رهت گریزانم
تا به کی این گریز پایی ها
۴
سگ کویت به من نمود رقیب
بودش این هم ز خود نمایی ها
۵
مفلسانیم مست و باده طلب
می کنیم از لبت گدایی ها
۶
نه سمرقندئی نه زاهد چیست
خنکی ها و پارسایی ها
۷
پاکبازی بشوی دست کمال
به می روشن از دغائی ها
تصاویر و صوت


نظرات