
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۰۲
۱
تن در پی جان میرود ای بخت کجایی
موقوف تو ماندیم که راهی بنمایی
۲
از کار فرو بسته در هم شده ما
لطفی بنمایی گرمی باز گشایی
۳
گویند که تعجیل مکن تا برسد وقت
پیداست که تا چند بود مد جدایی
۴
ای دل مکن اندیشه از این راه که صعب است
نومید نشاید شدن از لطف خدایی
۵
دیگر ندهم دامن مقصود خود از دست
گر یابم از این واقعه سب رهایی
۶
گفتی که کمالا مکن اندیشه رفتن
آیا من مشتاق کجا و تو کجایی
نظرات