کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۰۰۵

۱

تو سروی و گل خندان همانکه میدانی

رخ نو شمع و شبستان همانکه میدانی

۲

نماز شام تو پیدا شدی و شد فی الحال

ز شرم روی تو پنهان همانکه میدانی

۳

اب تو آرزوی جان مردم است و مرا

از آن لب آرزوی جان همانکه میدانی

۴

اگر بوصل مداوای ریش دل نکنی

رود ز دیدهٔ گریان همانکه میدانی

۵

گر به غمزه کی سعی ناوک اندازی

رسد به جان ضعیفان همانکه میدانی

۶

مگر به باغ ز پیراهنت نسیمی رفت

که پاره کرد گریبان همانکه میدانی

۷

دل کمال بویت همین که رفت از دست

روان شد از عقب آن همانکه می دانی

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۳۵۶

نظرات