
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۰۶
۱
چرا به تحفه دردم همیشه ننوازی
به ناز و شیوه نسوزی مرا و نگدازی
۲
خس توایم همه کار خس چه باشد سوز
تو آتشی و توانی که کار ما سازی
۳
به دست نیغ تو کار جراحت دل ریش
مام نا شده خواهم که از سر آغازی
۴
به زیر پا شکند هرچه افتد این عجیبست
که بشکند دلم از زیر پا نیندازی
۵
نبرد دست به زلفت صبا به بازی نیز
حریف زیر برست و نمیخورد بازی
۶
اگر چه سرور بستان صنوبر آمد و سرو
ترا رسد بسر سروران سرافرازی
۷
کمال باز گزیدی هوای قامت بار
بدت میاد که مرغ بلند پروازی
نظرات