
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۰۸
۱
چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری
خال مشکین رخ رنگین لب شیرین داری
۲
تو چه دانی ز من و حال من ای شمع چگل
که چو من عاشق دل سوخته چندین داری
۳
بی نیازی و نیازت بمن بیدله نیست
پادشاهی و فراغ از من مسکین داری
۴
گفتة رسم وفا دارم و آئین جفا
آن نداری سر یک موی ولی این داری
۵
ای صبا نکهت آن زلف مگر نشنیدی
که هوای چمن و برگ ریاحین داری
۶
دعوی زنده دلی از تو تکونیست کمال
گر شب فرقت جانان بر بالین داری
نظرات