کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۰۱۶

۱

خواهی که به هیچ غم نمیری

تا دست دهد پیاله گیری

۲

می نوش به شادی و شو از او

آن دم که به دست غم اسیری

۳

نی گفت به زیر لب همین است

اگر اهل دلی نفس پذیری

۴

در سرزمی ات چو تاج لعل است

سلطانی و صاحب سریری

۵

من درد کشم نه شاه و درویش

فارغ ز بزرگی و حقیری

۶

در عشق جوانم و توانگر

غم نیست ز پیری و قیری

۷

از سرو روان عصای پیری

شد پیر کمال بایدش ساخت

تصاویر و صوت

نظرات