
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۲۴
۱
دل شد ز عشق باری شیدا چنانکه دانی
کرد آب دیده رازم پیدا چنانکه دانی
۲
در کوی گلعذاری سروی گلی بهاری
بازم شکست خاری در پا چنانکه دانی
۳
ترکان غمزة او بعد از هزار فتنه
کردند ملک دلها بغما چنانکه دانی
۴
در دور چشم مست گشتند پارسایان
شیدا چنین که بینی رسوا چنانکه دانی
۵
از غمزه حکمت عین آموخت آن مه و شد
کادر فنگ دلربانی دانا چنانکه دانی
۶
گیرم روان کنارش تنها نه بوسه گیرم
گر بابمش بجائی تنها چنانکه دانی
۷
دانی که بار پرسی باشد طریق باران
پیش کمال باز آ پارا چنانکه دانی
نظرات