کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۰۲۹

۱

راز معشوق حدیثیست نهان‌داشتنی

ای صبا پیش کس از قصه ما دم نزنی

۲

شمع میخواست که راند سخن راز

نیک بودش که بر آمد به زبان سوختنی

۳

خلوت راز واعظا نعرهٔ مستانه کجا و تو کجا

عاشقی ناشده گرمی مکن ای ناشدنی

۴

شیشه رند توان زیر قدم زور شکست

قدم آن باشد و مردی که خمارش شکنی

۵

پیرهن گر تنت آزرد چه پوشی آن را

عیب یوسف نتوان کرد به نازک‌بدنی

۶

غنچه پیش دهنت لب به حدیثی نگشود

رسم خجلت‌زدگان است بلی کم‌سخنی

۷

گفته بودی سرت از تیغ رهانیم کمال

زنده گردم ز سر این وعده چو دریا نکنی

تصاویر و صوت

نظرات