کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۰۳

۱

به کویت دل غلام خانه زادست

چو سر بر در نهد مقبل نهادست

۲

رقیب آزادگان را معتقد نیست

که نادرویش اندک اعتقادست

۳

زند لافی به آن رخ ماه شب گرد

نداند کز پیاده رخ زیادست

۴

گر از روی زمین روید غم و درد

دل عاشق به روی دوست شادست

۵

نه تنها دل در آن کویست مسکین

که هرجا هست مسکین نامرادست

۶

فراموشت کنم گفتی بزودی

مرا از دیر باز این نکته بادست

۷

کمال از وعده وصلت بتر سوخت

که جانش آتش و عهد تو بادست

تصاویر و صوت

نظرات