
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۳۰
۱
ز دیده در دل دیوانه رفتی
ز منظرها به خلوت خانه رفتی
۲
دلت می خواست چون گنجی روان گشت
روان گشتی سوی ویرانه رفتی
۳
صبا بادت بریده با بصد جا
چرا در زلف او چون شانه رفتی
۴
بکویش آمدن ای دل ترا ساخت
که هشیار آمدی دیوانه رفتی
۵
چو مور افتان و خیزان از ضعیفی
سوی خالش بحرص دائه رفتی
۶
در او مانده گر رفتی به کعبه
ز کعبه بر در بتخانه رفتی
۷
کمال از کعبه رفتی بر در بار
هزارت آفرین مردانه رفتی
نظرات