کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۰۳۷

۱

طبیب عاشقان آمد بیا بگذار بیدردی

چه میخواهی ازین رحمت دوائی جو که به گردی

۲

طریق عاشقی بر گیر و سروی دردمندان شو

که بیعشقی و بیدردی نباشد شیوه مردی

۳

رخت گر زردشد زین درد کار خویش چون زر دان

که چون زر سرخ روبنهاست عاشق را ز رخ دردی

۴

دلا جز خون مزگانی نرفت از پیش یک کارت

درون ریش درویشی مگر پیموجب آزردی

۵

گرت ئیت نه روی اوست از هر سجده در قبله

بگیر از سر نماز خود که در نیت خطا کردی

۶

بروی زرد بنمایم نشسته خاک کویت را

به عقبی گر به پرسندم که از دنیا چه آوردی

۷

غم و اندوه بی یاریز بیدردان نباید خوش

کمال اینها نرا زید که صاحب دردی و فردی

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۲-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۱۸۳

نظرات