
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۴۱
۱
کدام سر که ندارد دماغ سودایی
کدام دل که بود خالی از تمنایی
۲
کجاست پای روانی کدام دست و دل است
نیست بسته به زنجیر زلف زیبایی
۳
مکن ملامتم ای مدعی در این دعوی
هست در سر هر کس به قدر سودایی
۴
چو صبح اگر نفسی میزنم ز مهر مهیست
بود هر آینه این دم زدن هم از جایی
۵
بیا و سرو قد خویش عرضه کن بر ما
همچو سرو قدت نیست مجلسآرایی
۶
حدیث سرو چمن با قدت نباید راست
که پیش او نتوان گفت زیر و بالایی
۷
چنان ربوده حسن تو شد وجود کمال
که هیچگونه ندارد به خویش پروایی
نظرات