
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۴۵
۱
گر باد سوی خاک من آرد ز تو بویی
چون زلف توام جان دمد از هر سو مویی
۲
شیرین زمانی نوه من دلشده فرهاد
در مراکز دیده روان ساخته ام سوی تو جوئی
۳
گوی دل ما گو شکن آن زلف چو چوگان
من باز تراشم ز سر از بهر تو گویی
۴
غیرت برم و باز کنم دیده خود را
از روی تو چون باز کنم دیده به روئی
۵
در مجلس اهل نظر امروز زمستان
جز غمزه تو نیست دگر عربده جوئی
۶
أی مست تو سلطانی و از لعل ترا
تاج گر بر سرت از باده نابست سبویی
۷
بگذشت کمال از ارم و روضه فرودس
تا راه گذر بافت به خاک سر کوئی
نظرات
احسان مز