کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۰۴۸

۱

گر بری دست به آئینه و در خود نگری

ببری دست ز عشاق به صاحب نظری

۲

ننگری دود درونها که به بالا ز تو رفت

شرم داری مگر از ما که به بالا نگری

۳

روز وصلم ز شب هجر بتر سوزی جان

همچو آتش که به خرمن چو رسی تیز تری

۴

آتش از سر گذرد خرمن دل سوخته را

چون به سروقت جگر سوختگان در گذری

۵

جان و سر هر دو به پای تو از آن می سپرم

که اگر خاک شوم باز به پایت سپری

۶

شد ز خون شیشه دلها پرو دور لب تست

فرصتت باد که این می به تمامی بخوری

۷

زاهد از روی تو مهجور و به خود مغرورست

خویشتن بینی او بین به چنین بی بصری

۸

محتسب را ز من رند خبردار کنید

که من از سوی یکی هستم و تو بی خبری

۹

هر کسی جان ببرة تحفه بر دوست کمال

سر ببر تو چه کنی جان نتوانی که بری

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۳۷۴
دیوان کمال الدین مسعود خجندی  به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۲-۲ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۱۹۲

نظرات