
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۶۳
۱
من اوصاف حست ندانم کماهی
ولی این قدر روشنم شد که ماهی
۲
مرا در سرست اینکه باشم غلامت
گدا بین که دارد نمای شاهی
۳
به زلف چو شستت گرفتار باشد
من و هر که گیری ز مه تا به ماهی
۴
مرا توبه فرمودن از خال مشکین
بود شستن از روی رنگی سیاهی
۵
تو دلتنگی ما بپرس از دهانت
که خرد است وصادق بود در گواهی
۶
بکن از دعای کمال احترازی
که اثرهاست در ناله صبحگاهی
تصاویر و صوت

نظرات