
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۰۶۵
۱
من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نعل باژگونه میزنی
۲
گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا
وعده افتادگان در پای تا کی افکنی
۳
دم به دم آهنگ رفتن میکنی از پیش من
عمری ای اندک وفا چون عمر از آن در رفتنی
۴
من سزایم گفته در کشتن تو ای رقیب
راست میگویی تو دشمن خود نهای ای کشتنی
۵
از گلستان جمالت بر نگیرم چشم تو
فیالمثل گر چشم من چون چشم نرگس بر کنی
۶
گرمی رنگین زند در شیشه با لعل تو دم
هرچه آید زو فرو خور زان که خام است و دنی
۷
بیتو چون بیند جهان چشم جهان بین کمال
چون به چشم خویش میبیند که چشم روشنی
تصاویر و صوت

نظرات