کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۰۷۷

۱

هر لحظه غمزه‌ها به جفا نیز می‌کنی

باز این چه فتنه‌هاست که انگیز می‌کنی

۲

دل‌های ما نخست به تاراج می‌بری

وآنگه اسپر زلف دلاویز می‌کنی

۳

گر خون چکانی از دل عاشق کراست جنگ

شاهی به قلب رفته و خونریز می‌کنی

۴

در بحر دیده آب کجا ایستد ز حوش

زینسان که آتش دل ما نیز می‌کنی

۵

خواب شبان مبند به چشمم دگر خیال

چون همدم به آه سحرخیز می‌کنی

۶

از خون ما چه توبه دهی چشم مست را

از باده حلال چه پرهیز می‌کنی

۷

شهر سرای چون دلت آشفته شد کمال

وقتست اگر عزیمت تبریز می‌کنی

تصاویر و صوت

نظرات