
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۱۲
۱
ما بی به روی تو آهم ز ثریا بگذشت
بسیاری دیده دریا شد و هر قطره ز دریا بگذشت
۲
گرچه در مجمع دل درد بود صدرنشین
ناله چون برتر ازو بود به بالا بگذشت
۳
گر صبا آمد و بوی تو ز ما داشت دریغ
شاکریم از تو به هر حال که بر ما بگذشت
۴
چمن جان مرا غنچه شادی بشکفت
تا خیال دهنت در دل شیدا بگذشت
۵
سرو می خواست به پابوس تو آید چون آب
لیکن از جو نتوانست به یک پا بگذشت
۶
بی که فرمودم از آن لب دل خود را پرهیز
صوفی ما نتوانست ز حلوا بگذشت
۷
ای که گفتی ببرم نه تو پیش طبیب
در این رنج که کارم ز مداوا بگذشت
۸
دی بر آن خاک در از جان رمقی داشت کمال
جعل الجنة مثواه همانجا بگذشت
تصاویر و صوت

نظرات