
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۱۹
۱
چشم شوخ تو هر کرا کشتهست
اول از رشک آن مرا کشتهست
۲
به شکر گفتهاند دشمن کش
دوستان را لبت چرا کشتهست؟
۳
غم تو لشکر سلیمان است
که چو مورم به زیر پا کشته است
۴
گفتهای خونبهای کشته منم
همه را عشق خونبها کشته است
۵
خسته غمزه را لب تو دواست
خستگان ترا دوا کشته است
۶
آفتاب از تو حسن میدزدد
صبح از آن رو چراغها کشته است
۷
وعده کشتی بده به کمال
جان من! وعدهای کرا کشته است؟
تصاویر و صوت

نظرات