
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۲۹
۱
خطت سبز و لبت مشک و گلاب است
دهانت ذره رویت آفتاب است
۲
تو گنج حسن و بس خانه دل
که از شوق چنین گنجی خراب است
۳
دل من بی به روی تو سوزان
چو کتان از وجود ماهتاب است
۴
شبی کان آستان بالین من نیست
چه جای بستر و چه جای خواب است
۵
برو ناصح مترسان از عذابم
که دیدار تو ما را خود عذاب است
۶
بحمد الله ندارم دامن تر
اگر بر خرقهام داغ شراب است
۷
کمال آن خاک در از گریه تر ساز
که در باران امید فتح آب است
تصاویر و صوت

نظرات