
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۳۰
۱
خیال روی او در دیده نور است
مخوانش دل که از دلبر صبور است
۲
به آن رخ میکند دعوی خویشی
به تابان و لیکن خویش دور است
۳
میان نیستی دیدیم و هستی
میان بار ما خیر الأمور است
۴
مرا با آن بهشتی رو به آتش
سلاسل خوشتر از گیسوی حور است
۵
کمال این یک غزل گوباش کوتاه
ز کوتاهی چه نقصان زېور است
تصاویر و صوت

نظرات