کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۵۰

۱

دل ز دستم به طلبکاری یاری رفتست

دیر خواهد به من آمد و به کاری رفتست

۲

هر قراری که به دل دارم ازو خواهد رفت

که به دلدارم ازین گونه فراری رفتست

۳

رفت در کوی تو صد جان گرفتار به باد

تا به باد از گره زلف تو تاری رفتست

۴

با خیال خط مشکین دهن تنگ توأم

کی شود دیده چو در دیده غباری رفتست

۵

هر کجا زلف کشان رفت برای گفتند

گنج رشت برین راه که باری رفتست

۶

همه را کشت بزاری و پس از خاک شدن

نشنیدیم که من را به مزاری رفتست

۷

اگر از ضعف نیارد بر او رفت کمال

بر درش هر سحری ناله زاری رفتست

تصاویر و صوت

دیوان کمال الدین مسعود خجندی به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۱-۱ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۱۶۵

نظرات