کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۵۶

۱

دردل ما بردی و رفتی نه چنین می بایست

نیک رفتی قدری بهتر ازین می بایست

۲

بھر سوز دل اصحابه بجز داغ فراق

بود حاصل همه اسباب همین می بایست

۳

پارسا زلف تو نگرفت که ترسید ز دین

آن به چنگال من بیدل و دین میبایست

۴

در خور روی نکوی تو ز صاحب نظران

پاکبازی به همه روی زمین می بایست

۵

تا شکست از طرف مشک بوجه افتادی

حلقه ای از سر زلف تو به چین می بایست

۶

تا چو چشم سیهت مست بغلطیدی حور

بوی گیسوی تو در خلد برین می بایست

۷

از سخنهای تو این گفته گزین کرد کمال

دوست را چون ز غزلهای گزین می بایست

تصاویر و صوت

نظرات