
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۶۳
۱
دوست در جان و نیست خبرت
تشنه میری و آب در نظرت
۲
نام دریا دلی برآوردی
طرفه اینه کآب نیست بر جگرت
۳
بسکه پیش تو رفت ذکر فرات
صفت آب کرد تشنه ترت
۴
برهد جانت از تعطش آب
که بسره وقت ما فتد گذرت
۵
به خدا و بهشت مژده دهان
به خدا می دهند درد سرت
۶
آدم از خود بهشت نیک بهشت
مرد باید به همت پدرت
۷
به دو عالم نظر من چو کمال
تا نمایند عالم دگرت
نظرات