
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۶۴
۱
دیده در عمری ز رویت با خیالی فائع است
عمر کان بگذشت بی روی نو عمری ضابع است
۲
جان که رفت از پیش ما خواهد به آن لب باز گشت
چون به اصل خویش هر چیزی که بینی راجع است
۳
نقطه خال و خطت آبات حسنند و جمال
یک یک این آیات را آن روی زیبا جامع است
۴
می شود هر روز طالع زآن گریبان آفتاب
بر بدن پیراهنت بارب چه صاحب طالع است
۵
پیش مهروبان چو ابر بی حیا صد پاره باد
هر رقیبی کز تماشا عاشقان را مانع است
۶
هر کجا دل می رود در جست و جوی دلبری
پیشرو اشک است آنجا آه و ناله تابع است
۷
از آب چشمت گشت طوفان در واقع کمال
نیست اغراقی درین معنی بیان واقع است
نظرات