
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۶۶
۱
روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست
۲
با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست
۳
مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
غالب آن است که در علم نظر دانا نیست
۴
ای که گفتی هوس عشق برون کن ز دماغ
تک بچه کار آیدم آن سر که درو سودا نیست
۵
بی تو گر هست هنوز از اثر جان باقی
این گناه از قبل بخت بد است از ما نیست
۶
عقل دید آن قد و می گفت به آواز بلند
الحق انصاف کو بالاتر از این بالا نیست
۷
پرده بر گیر که بیند رخت امروز کمال
کو چو کوته نظران منتظر فردا نیست
نظرات