
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۶۹
۱
زاهدان کمتر شناسند آنچه ما را در سرست
فکر زاهد دیگر و سودای عاشق دیگرست
۲
ناصحا دعوت مکن ما را به فردوس برین
کاستان همت صاحبدلان زآن بر ترست
۳
گر براند از خانقاهم پیر خلوت باک نیست
دیگران را طاعت و ما را عنایت رهبرست
۴
می به روی گلرخان خوردن خوش است اما چه سود
کاین سعادت زاهدان شهر ما را کمترست
۵
چون قلم انگشت بر حرفم منه صوفی که من
خرقه کردم رهن مستان و سمن در دفترست
۶
ما برندی بر مقام قرب رفتیم و هنوز
همچنان پیر ملامت گوی ما بر منبرست
۷
داشت آن سودا که در پایت سر اندازد کمال
سر برفت و همچنانش این نمنا در سرست
تصاویر و صوت

نظرات