کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۷

۱

جانا ز گرد دردت پر باد دامن ما

وین دلق گرد خورده صد پاره در تن ما

۲

دل ساکنی ندارد بی خاک آستانت

ای خاک آستانت تا حشر مسکن ما

۳

ما چشم خویش روشن دیدن نمی توانیم

تا تو نمی نشینی بر چشم روشن ما

۴

گفتیم تیغ بر کش گفتی گناه باشد

باد این گنه همیشه از تو به گردن ما

۵

دی می شدم در آن کو آمد ندا ز هر سو

کای عاشق سر و زر مگذر به گلشن ما

۶

دانی چه گفت عیسی با عاشقان دنیی

چندین حجاب بیند از نیم سوزن ما

۷

شب با کمال ای تن در خواب شو که آن ماه

آید به دزدی دل بر بام و روزن ما

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۲۷

نظرات