کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۷۴

۱

زلف معشوق سرکش افتادست

عاشقان را به آن خوش افتادست

۲

میکشم دامتش اگرچه بلاست

عاشق او بلاکش افتادست

۳

دل به نکه رخ دل افروزان

چون کبابی بر آتش افتادست

۴

دیده را از نظاره سیری نیست

لوح خوبی نقش افتادست

۵

زلفت از باده و رشته جانم

از هوا در کشاکش افتادست

۶

فئ زلف تو راست نتوان خواند

که سوادی مشوش افتادست

۷

آدمیت مجر ز بار کمال

کان جفا جو پریوش افتادست

تصاویر و صوت

نظرات