
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۷۸
۱
سرو قدت روان لبت جان است
جان من این روان من آن است
۲
حلقه حلقه اگر نه مست نواند
در گوش تو از چه غلطان است
۳
یادگارم ز تیر غمزه تو
بر دل خسته داغ پیکان است
۴
دیده در علم دید؛ درانی است
تا در کنار این معانی نه حد باران است
۵
گفتمش مرغ زیرک است دلم
گفت صیاد نیز پردان است
۶
گفتم این میم و هاست روی بتافت
بنگریدش که چون سخن دان است
۷
عشق ما عبر خطت که نیست هنوز
سوز پیدا و دود پنهان است
۸
ختم شد بر کمال لطف سخن
هرچه بعد از کمال نقصان است
تصاویر و صوت

نظرات