کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۱۸۹

۱

طبع لطیف داند لطف لب و دهانت

فکر دقیق باید سررشته میانت

۲

دی میشدی خرامان چون سرو و عقل می‌گفت

خوش می‌روی به تنها، تن‌ها فدای جانت

۳

دانی چرا رفیقت کرد از درِ تو دورم؟

نگذاشت تا نشیند گردی بر آستانت

۴

دل تیر غمزهات را گر جان سپر نسازد

آن به که گوشه گیرد زابروی چون کمانت

۵

پیراهن صبوری کردیم پاره پاره

تا دیده‌ایم چون گل در دست این و آنت

۶

لطف صبا شنیدم باد است با نسیمت

آب حیات دیدم هیچ است با دهانت

۷

در پایه سلاطین باشد کمال مسکین

گر بشمرند او را از خیل بندگانت

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۸۱

نظرات