
کمال خجندی
شمارهٔ ۱۹۷
۱
عشق آئین پارسایان نیست
سلطنت رسم بینوایان نیست
۲
می به صوفی مده که آن صافی
در خور حال هی صفایان نیست
۳
مگر آن دل که برقرار خودست
واقف از حال بیقراران نیست
۴
یار بیگانه شد چنان امروز
کش دگر بار آشنایان نیست
۵
آنکه مشغول نعمت و نازست
هیچش اندوه بینوایان نیست
۶
دولت وصل خواستم گفتند
سلطنت در خور گدایان نیست
۷
رهبران چون کمال این ره را
سالها رفته اند و پایان نیست
نظرات