
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۰۹
۱
غم عشق را هیچ تدبیر نیست
بجز وصل و آنچز به تقدیر نیست
۲
به قتل محبان فا مانع است
و گر نه ز محبوب تقصیر نیست
۳
گرفتم که بر دل زدی ناوکم
دریغیت هیچ آخر از تیر نیست
۴
رها کن سر زلف در دست دل
که دیوانه را به ز زنجیر نیست
۵
مکن صوفیا ذکر خلوت به من
که بیشم سر زهد و تزویر نیست
۶
به پاکی و روشندلی ای جوان
می سالخورده کم از پیراه نیست
۷
به مقصد قدم زودتر به کمال
که جز آنت از دست تأخیر نیست
نظرات