
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۱۲
۱
کی چاره درد من بیچاره ندانست
دل خون شد ازین درد و جز این چاره ندانست
۲
دردم به طبیب ار چه بدینگونه نگفتند
چون بود که از گونه رخساره ندانست
۳
در تجربه سنگدلان سخت خطا کرد
آنکس که دلت سخت تر از خاره ندانست
۴
در مطبخ عشق تو کباب دل ما را
لذت به از آن غمزه خونخواره ندانست
۵
دانست دل غمزده دفع همه اندوه
دفع غم معشوق ستمکاره ندانست
۶
شد عمر طلبکار برای طلب آخر
آخر خبری از دل آواره ندانست
۷
مژگان کمال این همه سوزن چه دهد آب
چون دوختن خرقه صد پاره ندانست
تصاویر و صوت

نظرات