کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۲۱۵

۱

گرچه از باران دیده خاک آن کو پر گل است

پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است

۲

بنده را گر پیش خویش از مقیلان خوانی رواست

هر که رو در قبله روی تو دارد مقبل است

۳

دل همه تن اشک خونین گشت و آمد سوری چشم

تا فرود آید روان هر جا که او را منزل است

۴

در اشکم دید بر خاک در و گفت این یتیم

روز گاری رفت و هم زینسان پرین در سائل است

۵

میلها دارد به اشک و آه ما آن سرو ناز

سرو با آب و هوا هر جا که باشد مایل است

۶

می نگنجد در دهان او ز ننگی جز سخن

گر من این معنی نگویم آن دهان خود قابل است

۷

تیغ و خنجر چون حق آمد در خور خون حلال

گر بریزد خون عاشق حق بدست قاتل است

۸

نیست مشکل دل ز جان بر داشتن بر عاشقان

دیده از دیدار خوبان بر گرفتن مشکل است

۹

می دهد پندم ز روی خوب می گوید کمال

هرکه ما را این نصیحت می کند خود غافل است

تصاویر و صوت

دیوان کمال خجندی به کوشش احمد کرمی - کمال خجندی - تصویر ۱۳۵
دیوان کمال الدین مسعود خجندی به کوشش آکادمی علوم اتحاد شوروی ۱-۱ - کمال الدین مسعود خجندی - تصویر ۲۲۸

نظرات