کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۲۲

۱

چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما

حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی

۲

با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری

او میا گو بسر من همه وقتی تو بیا

۳

مثل است اینکه بود مردن با یاران عید

کشت غم وامق و مجنون تو بکش نیز مرا

۴

هر چه خواهم من از آن لب تو بلا دفع کنی

بخششی کن به گدایی که کند دفع بلا

۵

همه کس ناز تو جویند نه چون من به نیاز

همه دشنام تو خواهند نه چون من به دعا

۶

به سلامت که نخواهم برود سوی تو باد

حیفم آید که سلام تو فرستم به صبا

۷

قصه درد جدایی چو نویسیم کمال

دل جدا ناله کند خامه جدا نامه جدا

تصاویر و صوت

نظرات