
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۲۰
۱
گر قصد خون ماست پس از دل ربودنت
میباید آن رخ از پس برقع نمودنت
۲
بیرون مشر ز دیده که با آن جمال و زیب
زیبد درون خانه پس پرده بودنت
۳
هر چند خوبتر شود از بستن انگبین
شیرین ترست از آن به سخن لب گشودنت
۴
گر دل شب فراق چنین ناله ها کشد
ای دل کسی به خواب نه بینه غنودنت
۵
فریاد ما شنو، بنو گونیم نشنوی
فریاد و آه ما ز سخن ناشنودنت
۶
ای بوی گل ترا به کف پاش نسبت است
مرغ چمن چنین نتواند ستودنت
۷
آزردن از گزاف بود نور دیده را
تا کی کمال دیده بر آن پای سودنت
نظرات