
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۲۱
۱
گر کشندم به غمزه چشمانت
نیست ک دین عشق تاوانت
۲
بر دلم آمدست تیر تو حیف
که جراحت کشید پیکانت
۳
به آب حیات تر نکنند
تشنگان چه زنخدانت
۴
سرو اگر در چمن کشد میدان
نیست در حسن مرد میدانت
۵
طعنه بر گل زدی به صد گلبانگ
گر بدیدن هزار دستانت
۶
آب تو آفریده اند از جان
آفرین خدای بر جانت
۷
زاهد انگشت میگزد چو کمال
گرچه شیرین لبست و دندانت
نظرات