
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۲۵
۱
گر یار طبیب درد من نیست
دردا که امید زیستن نیست
۲
بیمار را به تندرستی
جز ناله درون پیرهن نیست
۳
هر سر که برید از در یار
ماند به سری که بریدن نیست
۴
رویت همه با چراغ جستم
شمع به هیچ انجمن نیست
۵
ماند به تو غنچه این قدر هست
کو را سخن و نرا دهن نیست
۶
توبه ز نو بود بت شکستم
مؤمن نبود که بت شکن نیست
۷
عالم سخن کمال بگرفت
امروز جز این سخن سخن نیست
تصاویر و صوت

نظرات