
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۳۶
۱
گو خلق بدانید که دلدار من این است
معشوق ستمکار جفاکاره من این است
۲
محبوب من و جان من و همنفس من
خویش من و پیوند من و بار من این است
۳
بوی سر زلفش به من آرد همه شب باد
از همنفسان یار وفادار من این است
۴
من خاک رهم بلکه بسی کمتر از آن نیز
در حضرت او قیمت و مقدار من این است
۵
تنواخت به نیر دگری کشته خود را
از غمزه صید افکنش آزار من این است
۶
با آنکه طبیب است شود شاد به دردم
داند که دوای دل بیما من این است
۷
گویند کمال از پی او چند گنی جان
تا هست ز جانم رمقی کار من این است
نظرات