
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۴۱
۱
ما درین دیر فتادیم هم از روز الست
رند و دیوانه و تلاش و خراباتی و مست
۲
محنت ما همه دولت غم ما جمله نشاط
هستی ما همه نی نیستی ما همه هست
۳
یک نفس در همه عالم ننشینیم در پای
تا نیاریم سر زلف دلارام به دست
۴
آبرویی نشد از زهد ربانی ما را
ساقی عشق چو پیمانه ناموس شکست
۵
نیست ما را سر طوبی و تمنای بهشت
شیوه مردم با اهل بود همت پست
۶
زاهدان جای نشست ارچه به جنت دارند
عاشقان را نبود در دو جهان جای نشست
۷
عشق را در حرم کعبه و بتخانه یکی است
رند میخانهنشین زاهد سجادهپرست
۸
هرچه در چشم به جز صورت معشوق خطاست
هرچه در دست به جز دامن مقصود به دست
۹
گرچه زد صورت خوبان ره عقل تو کمال
نیک بود آن همه صورت چو به معنی پیوست
نظرات
امین جمالی