
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۵۴
۱
مرا بی محنت او راحتی نیست
که تا عیشی نباشد عشرتی نیست
۲
بسی دیدم نعیم و ناز عالم
ز ناز دوست خوشتر نعمتی نیست
۳
بگوخونم بریز از کس میندیش
که خون بی کسان را حرمتی نیست
۴
گناهش مینویسی ای فرشته
ترا خود هیچ انسانیتی نیست
۵
به چشمش گر کم از خس می نمایم
خسی را این هم اندک عزتی نیست
۶
من ومهرش که در خیل گدایان
چو من درویش صاحب همتی نیست
۷
کمال اینجا چه درویشی فروشی
که شاهان را برین در قیمتی نیست
تصاویر و صوت

نظرات