کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۲۵۷

۱

مرد عشق تو به غم همدرد است

دردمند تو بلا پرورد است

۲

هر که از درد و رنگی دارد

اشک او سرخ و رخ او زرد است

۳

بیخیر میفتد آتش خواب است

درد و غم می خورد اینش خورد است

۴

دردمندان به دو رخ پاک کنند

کف پا کز ره ن گرد است

۵

هست با درد تو هر فردی را

عالمی کز همه عالم فرداست

۶

عشق، بیدرد سری گرم نکرد

شمع تا سوز ندارد سرد است

۷

چون براند سخن از درد کمال

هر که مردست بگوید مرداست

تصاویر و صوت

نظرات