
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۶۸
۱
نیست ما را بجز آن جان و جهان در یایست
زانکه پی او په جهانست و نه جان دریایست
۲
خاک آن در طلیم تا بنهم رخ آنجا
که رخ زرد مرا نیست جز آن دریایست
۳
در نمی با پدرش از خوبی تیبانی هیچ
این همه هست، میانست و دهان دریایست
۴
پیش آن غمزه کباب جگر من منهید
که به بیمار غذا نیست چنان در یایست
۵
چون بدیدیم رخت غمزه و ابرو پیش آر
وقت صید است بود تیر و کمان دریایست
۶
خوشم آمد که ز غم داغ نهادی به دلم
تا دگر گم نشود بود نشان دریایست
۷
باش گور پر خط تو دیدگریان کمال
پر سر سبزه بود آب روان دریایست
تصاویر و صوت

نظرات