
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۸۱
۱
هوس بار گر آزار دل افگار است
نخورد غم دل انگار که با آن یار است
۲
شب وصلت سخن از صبر نگویم که کم است
فتنه شوق چه گویم به تو چون بسیار است
۳
نکند عاشق تالانت ز غم روی تو خواب
عندلیب از هوس گل همه شب بیدار است
۴
از توأم هر شرف و قدر که می باید هست
قیمتی نیست مرا پیش تو این مقدار است
۵
روز وصل توأم از بهر نثار قدمت
کاش سر نیز در میبود چو چشمم چار است
۶
گرچه دیدار تو صد بار شود دیده مرا
دیده را بار دگر آرزوی دیدار است
۷
صوفیان مست شدند از سخنان تو کمال
که در انفاسی تو بوی سخن عطار است
نظرات