کمال خجندی

کمال خجندی

شمارهٔ ۲۸۳

۱

یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت

نیک گفتی نیک پیش آ، تا ببوسم آن دهانت

۲

زاهد پر خواره می شد دم به دم لاغر میانتر

ا گر دل او گه گهی میرفت در فکر مانت

۳

زآن دهان و زآن میان خواهد دلم پرسد نشانی

بی نشان از بی نشانان زودتر باید نشانت

۴

چون بشیر از لبلة المعراج زلفت بر گذشته

در میان قاب قوسیتم فکنده ست ابروانت

۵

سر به هر در میزنیم شاید در آری سر از آن در

اینهمه تصدیع از آن آورده ام بر آستانت

۶

گفتمش یکدم مجالم ده که تا آن لب پیوسم

گفت پرهیز کن کاین انگین دارد زبانت

۷

با خیالش تا سخن راندی کمال از در اشکت

میچکد درهای گوناگون از لفظ در فشانت

تصاویر و صوت

نظرات