
کمال خجندی
شمارهٔ ۲۸۹
۱
چو شمعِ روز برافروخت از نسیمِ صَباح
بریز بادهٔ گلگون در آبگون اَقداح
۲
ز ساقیانِ پریچهره خواه وقتِ صبوح
حیات جان ز لبِ جام و قوتِ روح از راح
۳
مردان خرابات بین که از سرِ شوق
به وصلِ دخترِ رَز تازه کردهاند نِکاح
۴
تو باده نوش و میندیش از حلال و حرام
که هست خون صُراحی بر اهلِ عشق مُباح
۵
فروغِ شمعِ جمالِ تو مَشرِقُ الْاَنوار
طلوعِ کوکَبِ حُسنِ تو فالِحُ الْاَصباح
۶
رخ و آب کشاف حسن را تفسیر
غمِ تو مخزنِ اسرارِ عشق را مِفتاح
۷
حدیثِ قامت تو گر مؤذنان شنوند
به عمر خویش نیایند بعد از این به فَلاح
۸
به بوی صبحِ وصالت کمال دلشده را
حدیثِ زلف و رخِ توست وِردِ شام و صَباح
تصاویر و صوت


نظرات